لِپتون عصرانه خوبی است وسط هفت سنگای دلِ ما
کسی خیال کرد
شب چیزی بِشود که نَشود ظهر
عرقِ لای انگشتانت موضوع شود
مثلا چشمها آبی که نبود خواستم و شد
به روسری ام جایش می دهم
فردا جمعه آفتاب خوبی دارد
جای گنده ی یک عکس اینجا نشد مثل گنده ی یک پا
خب اگر اهل خشونت نیستید نرم اش میکردید و جایاش میدادید...
اتاق من پر از تابستان است...
تابستان... تاب ستان...
و باز سلام...سلام به این شروع دوباره باز زیبا...
همیشه میتوان به شروع از اول برگشت..
خانم کشمیری سلام
آدرستان را برایم ایمیل کنید تا کتاب را برایتان بفرستم ...ضمنن با کار تازه ای به روزم
سلام بر دوست!اولا امروز جمعه هست و آفتاب خوبی هم دارد کمی هم اذیت می کند ! دوم اینکه تو کتابت این شعر را خوانده ام قبل تر! سوم شعرت من باهش مث یه قطعه موسیقی برخورد می کنم میذارم نتهاش منو ببرند البته به جاهای خوب و می برند بامثلا سطر دوم با مثلا سطر آخر من اینا رو کنارهم اصراری ندارم قرار بدهم من هارمونی خودمو با اینا میسازم و این خوبست ! راجع به کتابت برات خواهم نوشت! شاد باشی
منتظرم و مرسی تم