باهار با رنجش بوی ته ریش ها
شایسته ی برگرد ام می کند
برگرد پای نه شسته ی درد من است که کافر می شود به بلند
به امن
چشم های فاسله ! گوش کن باد است
رها آورده بود ام
سر از آویزان
رنج برف است که می زند در نشان
تا اندوه زرد به شاشد در دانه های سفید و
بلند ام نمی براند در مقام خاک
راه است کور
صدا کن
باد کن
کمین شو
واژه ی دیگر ام کمر کوه تو است به زبان تیغ
بوی چانه و دهان را همی گَردَم تا دایره باز کند از مو
با ذات نه شسته ام
چه سرها که به گشته ام به گران
حاشا
سلام
این صفحه به ذهن زیبا اضافه شد.
بعد از دیری که اضافه مان می کنی چی باید گفت
سلام ساجده عزیز
عیدت مبارک
دلم واسه همتون تنگ شده
به همه سلام برسون......
ما را هم به دلمان تنگ افتاده -
سلام این یکی برای قابل لمس تر بود هفت هشت خوفی برای خانواده کشمیری ارزومندم به لبخندی
ها قرار بود جای دیگر شود این جا شد - مم نون ات ام
ز کوی یار می آ ید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی . نوروز مبارک
سلامی به شادی و تازه ای نوروز
سال جدید به شادی کشمیری عزیز
مرسی تم
با تبریک سالی نو . به ورز منتظرم
یک جور سفید
بعد از دیری که اضافه می شود باید گفت: لابد پیگیره شم بوده تا باراندازم کنه فیتیلیه پیچ نشه
عیدی؟ عمرا ... اول خودش دوم کسی
تا به بینم ات می گم ات بعد از دیری چی یعنی چی
سلام
وقتی می خوای سال نو رو تبریک بگی اولش خیلی چیزا به ذهنت می رسه
بعدش می بینی که همه اون حرفا تکرارین
هیچ کدومشون اون حسی رو که دنبالشی ندارین
من که بلد نیستم حرفای جدید بزنم
اما
شما نمی خواین بیاین به من یاد بدین؟
سال نو مبارک
با مطلبی درباره اکوسیستم های شعری ، ایدئولوژی شهید بلخی و گذاشتن سبیل
به روزم
هی شاعر با توام!
من با کوپی/پیست زین سبب حال کنم
چون آگهم که تو ز آن بی زاری
.
.
.
وقتی شعرهای برخی از شما را می خوانم به تقلید سبکی شما پی می برم. تقلید از شاعرانی که سخت دنبال این هستیم بگوییم: این ها شاعر نیستند یا لااقل دیگر شاعر نیستند..........
اما من آگاهانه آن شاعر،شاعره یا شاعر/شاعره می شوم. تا لحظه ی تکثیر، انفجار و فوران لذت: من علی عبدالرضایی می شوم. برای اینکه دیگر علی عبدالرضایی نباشد.
من می شوم...
برای ((شدن)) آیا باید هگل و دیالکتیک اش را کنار زد؟!
س ل ا م
بیا دوباره برخیزیم
دیگر کسی این روزها هفت سنگ بازی نمی کند
بیا سنگ بزنیم
خیابان دانشگاه تشنه است
زبان نو کنیم
عکست را در وبلاگ یکی از بچه ها دیدم
یکهو دلم تنگ شد و آمدمت...
دل از این تنگی
دیگر گندش در آمده
این عنوان کاریست که وبلاگم به آن به روز است
مرا به خون بخون
سلام
آیریکان دو ساله شد ...
حاشا
-جهار عروسک سفید سیاه آبی (زن)قرمز(مرد)
-عروسکها در طول اجرا آویزان تر از معمول اند
.
.
.
با نمایشنامه ی عروسکی"عروسک قرمز" بخوانیدم...
من داداش کهرم شعرتون کشنگ بود
باشد جمید همه چی
سلام
من پانزده سالمه و چند سالی میشه دارم سعی می کنم داستان کوتاه خوب بنویسم خوشحال میشم اگه به وبلاگ تازه راه اندازی شده من سر بزنی و نظرت را درباره کارم بگویی
سخت بود زیادی این بار چیزی که از توش درومد واضح نبود
باید شش باره بخونمت
یعنی که شش بارکی ام